آرشیو

ساخت وبلاگ

چه خوب بود

اگر بين من و تو

نه رودي بود و نه كوهي

و نه سايه هيچ نا اميدي

و نه هيچ آفتاب تند سوزاني

بين ما فقط راهي بود

هموار

و صاف

و روشن

كه قلبهاي ما را بهم مي پيوست

كه تن هاي ما را بهم مي پيوست

ولي ديگر مرا اميد رفتني به چنين راهي

نيست...

گامهايم از رفتني در تاريكي

به ستوه آمده اند

تنم آرزوي فراموشي را دارد

ولي هنوز قلبم چون شمعي

مي سوزد

و من بر اين كوره راههاي ناهموار

به اميد ديدار تو

روان هستم

"بيژن جلالي"

نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20 توسط احسان | |

وبلاگی از شن و مه...
ما را در سایت وبلاگی از شن و مه دنبال می کنید

برچسب : آرشیو, نویسنده : fexclaim1 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 0:36